(نابغه ی جهان که مسلط به xتعداد زبان نیز می باشد میزان هوش این فرد…..می باشد.)با خوندن این خبر باخودم گفتم حتما ادم های موفق باهوش اند و ضریب هوشی بالایی دارن و همین برای داشتن یک زندگی موفق هم کافیه فردای همان روز با یکی از موفق ترین دوستان اطرافم قرار ناهار داشتم و پس از سال ها قرار بود اورا ببینم گفتم او ادم موفقی در بیشتر زمینه هایی است که می شناسم پس ظاهر او احتمالا فوق العاده شده و من باید یک لباس شیک و گران تهیه کنم,ساعات زیادی را صرف خرید کردن پرداختم و روز موعود با وسواس بسیار زیادی اماده شدم حتی با اینکه کمی هم دیرشده بود ترجیح دادم بیشتر به خودم برسم موقع رسیدن به محل قرار کمی تعجب کردم دوست موفقم درکمال سادگی امده بود اما لباس هایش از تمیزی برق میزد و خط اتوهایش به ادم لبخند میزد عطرملایمی که فقط در فاصله ی نزدیک می شد به مشام ادمی برسد پس از احوال پرسی او به طور مستقیم به من گفت که چند دقیقه ای معطل شده و خیلی رک دلخوریش را بیان کرد من هم ترافیک را بهانه کردم ان روز باخودم گفتم هرچقدر ادم موفقی است درعوض اخلاق ندارد اما بعدا که به حرف هایش فکر کردم دیدم او واقعا موفق است چون حرفش را رک زد و وقتی ادم حرفش را رک می زند در زندگی ارامش بیشتری دارد البته ما نباید فرق رک بودن را باتوهین فراموش کنیم و ادعاکنیم که انسان رکی هستیم,رک بودن یعنی بیان واضح و مستقیم عقیده ها و نظرهای خود راجبع مسائل مربوط به شخص خود برای مثال اگر درمهمانی بستنی میوه ای اوردند و ما دوست نداشتیم راحت بگوییم که بستنی میوه ای نمیخوریم چون دوست نداریم اما این که بیایم و راجبع لباس کسی یا مدل حرف زدن و راه رفتن وهرچیز دیگری بدون اینکه حتی طرف مقابل نظر بدهیم و از او انتقاد تند کنیم رک بودن نیست بلکه این فقر شعوری ما را می رساند چون بعضی وقت ها ادمیزاد یادش می رود که سلیقه ها همانند اعداد که زیاد و بی شمارند واقعا بی شمارند! ان روز با دوست موفقم در حین ناهار راجبع بحثی اختلاف نظر داشتیم و قرار شد که ان موضوع را چک کنیم و من لحظه ای در دلم پشیمان شدم که نکند من اشتباه کرده باشم چون او از من سرتر است پس از چک کردن ان موضوع در اینترنت فهمیدیم که حق بامن بوده دوستم به سادگی گفت که اشتباه کرده و معذرت می خواهد,به فکر فرو رفتم باخود گفتم پس ادم های موفق باهوش نیستند لزوما معصوم از گناه و خطا نیستند
چند درصد از ما اشتباهاتمان را به سادگی قبول میکنیم؟من در اکثر مواقع تا اخرین لحظه به دنبال مدرکی می گردم که درستی ادعایم را ثابت کند درحالی که می دانم اشتباه کرده ام و فکر می کنم که زشت است اگر بقیه بفهمند اشتباه کرده ام و سعی در ماست مالی کردن قضیه را دارم راستی بد نیست کمی به حاشیه برویم حکایت ماست مالی کردن را که می دانید؟
«هنگام عروسی محمدرضا شاه پهلوی و فوزیه چون مقرر بود میهمانان مصری و همراهان عروس به وسیله راه آهن جنوب تهران وارد شوند از طرف دربار و شهربانی دستور اکید صادر شده بود که دیوارهای تمام دهات طول راه و خانه های دهقانی مجاور خط آهن را سفید کنند . در یکی از دهات چون گچ در دسترس نبود بخشدار دستور می دهد که با کشک و ماست که در آن ده فراوان بود دیوارها را موقتاً سفید نمایند و به این منظور متجاوز از یکهزار و دویست ریال از کدخدای ده گرفتند و با خرید مقدار زیادی ماست کلیه دیوارها را ماستمالی کردند.»
همانطوری که ملاحظه شد قدمت ریشه تاریخی این اصطلاح از هفتاد سال نمی گذرد، زیرا عروسی مزبور در سال ۱۳۱۷ شمسی برگزار گردید و مدت ها موضوع اصلی شوخی های محافل و مجالس بود و در عصر حاضر نیز در موارد لازم و مقتضی بازار رایجی دارد. آری، ماستمالی کردن یعنی قضیه را به صورت ظاهر خاتمه دادن، از آن موقع ورد زبان گردید و در موارد مورد استفاده و استناد قرار می گیرد.
بگذریم گاهی اوقات با یک معذرت خواهی ساده همه چیز تمام می شود و این حتی شجاعت انسان را نیز نشان می دهد شجاعت یعنی
قبول کردن اشتباهات!
شجاع بودن تنها به انجام کار های خطرناک مختلف و نترسیدن از چیز های وحشت اور نیست گاهی شجاعت قبول یک اشتباه به تداوم یک رابطه یک زندگی و…کمک بسیاری می کند.
موقع خداحافظی موبایل دوستم به صدا در امد و درحینی که از پشت برمیگشتم قسمتی از حرف هایش را شنیدم یکی از دانشجویانش سوال علمی در رابطه با رشته اش پرسید و او گفت “نمی دانم”
چه ساده,خنده ام گرفت اخر من همیشه اگر کسی سوالی ازم بپرسد تا اخرین لحظه به خودم فشار می اورم که ببینم می شود چیزی را سرهم بندی کنم و تحویلش دهم یانه چون حس می کنم بهتر از این است که ندانم اما غافل از اینکه وقت او و خودم را تلف کرده ام و شاید هم او در دلش بخندند و بگویید چه ادم پرتی! و فهمیدیم که سادگی در همه چیز او موج میزند از هر زاویه ای به زندگی او نگاه کردم ساده و زیبا بود و عاری از تجملات هدیه ای که داده بود برعکس هدیه ی من جالب و ساده و کارامد بود ازنظر من هدیه اش بسیار بهتر بود و هدیه ی من فقط نشان دهنده ی قیمت بالای ان بود این سادگی به او ارامش می داد و نکته ی جالب اخر این بود که اون به شدت طبق برنامه پیش می رفت همه ی ما برای خودمان برنامه ریزی داریم مثلا این که وقتی از سرکار یا دانشگاه یا مدرسه به خانه برمیگردیم چه کار هایی انجام دهیم اما ایا کاملا ان هارا طبق برنامه انجام می دهیم یاحتی بعضی از ان ها را هم به تاخیر می اندازیم جالب است دقت کنیم که وقتی کارهایمان را طبق برنامه پیش می بریم در عین حال که کارها انجام شده اند احساس خشنودی و رضایت از کارخود داریم و برای برنامه ریزی های اینده و انجام به ان ها انگیزه ی بیشتری داریم و بعد ها احساس پشیمانی نمیکنیم که ای کاش انجام داده بودیم و اگر انجام داده بودیم الان وضیعت چقدر بهتر و زندگی برایمان اسوده تر می شد. #یلدا.ن
این محتوا تنها برای کاربرانی که اشتراک ویژه خریداری کردهاند در دسترس است، شما نیز میتوانید با خرید اشتراک ویژه از ما حمایت کنید و از محتوای ویژه برخوردار شوید.